کجا بودیم!کجا هستیم!به کجا میرویم!
اشاره: نگاه کلان راهبردی و همه جانبه به مسائل کشور و تنظیم فهرست نقاط قوت وضعف نظام آخرین مطالبه رهبر انقلاب از نخبگان حوزوی و دانشگاهی در دیدار اخیر خود با کارگزاران نظام است. رویکرد متفاوت ایشان به مسائل کلان و بیان فهرستی از نقاط ضعف و قوت نظام را شاید بتوان نقطه عطفی در پرداختن نخبگان به مسائل کشور در فضای عمومی دانست.
ایشان در تبیین این نگاه فرمودند: «من با یک نگاه دیگرى مسائل کلى کشور را مطرح میکنم، و این براى ما مهم است. چرا مهم است؟ اولاً اطلاع از وضع کلى کشور و اینکه ما کجا قرار داریم، به کجا رسیدهایم، از کدام طرف باید برویم، خیلى مهم است، همیشه مهم است؛ لیکن امروز بالخصوص اهمیت بیشترى دارد و شاید بشود گفت به خاطر اوضاعى که بر دنیا حاکم است، اهمیت مضاعفى دارد.خب، در یک چنین شرائطى، ما باید خودمان را یک بازشناسى بکنیم، ببینیم ما در چه وضعى هستیم. البته در این نگاه کلى بایستى واقعبینانه نگاه کنیم؛ خودمان را نبایستى دچار خطا کنیم؛ یکسونگرى نکنیم. ما نقاط مثبتى داریم، نقاط منفىاى هم داریم؛ هر دو را ببینیم.»
و همین سخنان بهانهای شد برای انتشار سلسله مطالبی با رویکرد نقاط ضعف و قوت نظام و آنکه کجا بودهایم، کجا ایستادهایم و به کجا میرویم؟
گروه سیاسی- علی نادری: تنشزدایی در سیاست خارجی. اگر مواضع مسئولین ارشد سیاست خارجی جمهوری اسلامی در دهه 70 و اوایل دهه 80 را بررسی کنیم، شاید پر بسامدترین واژه، همین اصطلاح باشد. رویکردی که بر مبنای آن دولتهای پس از جنگ حداقل به مدت 16 سال تلاش کردند، به شیوههای مختلف حسن نیت خود را به طرفهای خارجی ثابت کرده و از طرف مقابل اعتماد و روابط حسنه طلب کنند.
هر چند در سالهای ابتدایی این تغییر رویکرد در سیاست خارجی ایران انقلابی که به تازگی از جنگی هشت ساله در مقابل همه تحریمهای جهانی، پیروز بیرون آمده بود - به دلیل اعتماد زیاد به دولت هاشمی رفسنجانی، و فضای بسته مطبوعاتی حاکم بر دولت سازندگی ـ انتقادهای چندانی رسانهای نشد، اما تدریجا و با نمایان شدن تاثیرات این منش در روابط جمهوری اسلامی با کشورها انتقادات جریانات انقلابی به رسانهها کشیده شد.
آنچه در این انتقادات از همه پررنگتر بود، کوتاه آمدن از اصول انقلابی در سیاست خارجی به بهانه تنشزدایی و ایجاد فرصت چیرگی برای طرف مقابل با کوتاه آمدنهای غیر موجه به امید رسیدن به جایگاهی مقبول در میان قدرتهای جهانی بود. رویکردی که در سالهای بعد و دولت اصلاحات نیز ادامه داشت و در دیدار اخیر رهبر معظم انقلاب با کارگزاران نظام مورد انتقاد قرار گرفت: «هر وقت ما کوتاه آمدیم، یک خردهاى سست برخورد کردیم، آنها پرروتر شدند. نخیر؛ ایستادگى جمهورى اسلامى، تصریح به شعارهاى انقلاب، تصریح به مبانى انقلاب، عزت ما را در دنیا بیشتر کرده است.»
و شاید سلسله گفتوگوها با مقامات اروپایی را که در آن دروه با عنوان "گفتوگوهای انتقادی" مشهور شد، بتوان یکی از جدیترین محورهای رویکرد تنشزدایانه در دولت سازندگی دانست. هر چند سرانجام این گفتگوها، زمینهسازی برای محکوم کردن سران جمهوری اسلامی در دادگاهی معمولی در آلمان و به دلیل ماجرای قهوهخانه میکونوس بود!
"گفتوگوهای انتقادی" که مبنای آن حضور ایران در میز مذاکره با مقامات اروپایی برای بررسی انتقادات اروپا از ایران! وسپس تلاش برای رفع آن انتقادات بود، در همان زمان و با جدی شدن ماجرای دادگاه میکونوس مورد انتقاد جدی رهبر معظم انقلاب قرار گرفت.
ایشان در دیدار تاریخی خود با معلمان و کارگران در اردیبهشت 76 و همزمان با اوج گرفتن ماجرای میکونوس در انتقاد از این گفتوگوها عنوان کردند: «به خیال خودشان، دولت ایران را مىترسانند و مىگویند ما گفتوگوهاى انتقادى را قطع مىکنیم. به درک که قطع مىکنید! اگر انتقادى هست، ما از شما انتقاد داریم. اسم این گفتوگوها، از اوّل غلط بود. من از اوّل هم مىگفتم که بگویید این گفتوگوها، انتقاد دو طرفه است. اگر انتقادات، انتقاد دوطرفه است، ما بیشتر از شما انتقاد داریم، تا شما از ما. شما چه انتقادى دارید؟ انتقاد شما به این است که چرا ما به اصول اسلامى خود پایبندیم! این، افتخار ماست. ببینید دشمنان ملت ایران، چقدر وقیح ، ظالم، غیرمنصف، پررو و بددلند!»
اما در شرایطی که تلاش برای تنشزدایی و تن دادن دیپلماتهای ایرانی به نشستن بر سر میز "گفتوگوهای انتقادی" موجب شده بود تا طرف اروپایی برای ادامه جلسات انتقادی خود از ایران شرط گذاشته! و حتی اقدام به محکومیت قضایی دولتمردان جمهوری اسلامی کند، رهبر معظم انقلاب با ورود مقتدرانه به این موضوع، ماجرای قهوهخانه میکونوس را به یک پیروزی بزرگ در عرصه سیاست خارجی ایران تبدیل کردند. پیروزی بزرگی که ایشان در دیدار اخیر و راهبردی خود با کارگزاران نظام از آن با عنوان "سیلی محکمی که اروپا از همین حسینیه خورد!" یاد کردند.
امیر علی صفا در وبلاگ خود به شرح این سیلی تاریخی پرداخته است. وی با اشاره به ماجرای قهوه خانه میکونوس مینویسد:
پنجشنبه 26 شهریور ماه 1371، حادثهای در یک رستوران یونانی اما پاتوق ایرانیها به نام میکونوس در منطقه "ویلمرسدورف" برلین رخ میدهد. ساعت حدود 22:50 ناگهان سه فرد مسلح وارد رستوران میشوند. یکی نزدیک در ورودی و دومی در قسمت جلویی رستوران میایستند و نفر سوم نیز مسلسل به دست وارد قسمت پشتی رستوران که شش ایرانی در آنجا دور یک میز نشسته بودند رفته و همه آنها را به رگبار میبندد. از جمع افراد حاضر در رستوران چهار نفر در جا کشته میشوند و یک نفر نیز به شدت زخمی میشود و چهار نفر دیگر نیز جان سالم بهدر می برند.
در این حادثه "صادق شرفکندی" دبیر کل حزب دمکرات کردستان ایران، "همایون اردلان" نماینده حزب دمکرات کردستان ایران در آلمان، "فلاح عبدلی" نماینده حزب دمکرات کردستان ایران در اروپا، "نوری دهکردی" کارمند صلیب سرخ، کشته میشوند.
یک سال بعد از این واقعه، دادگاهی در آلمان به ریاست "فریچوف کوبش" پیگیر این ماجرا میشود و پنج سال بعد، در 21 فرودین 76 طی حکمی که مدرک اصلی آن شهادت "ابوالحسن بنی صدر" است، "کاظم دارابی" از اتباع ایرانی و "عباس رحیل" تبعه لبنانی به حبس ابد و "یوسف امین" و "محمد اتریس" هر دو از اتباع لبنان به ترتیب به 11 و 5 سال زندان محکوم میشوند و مهم تر از اینها در ادامهی رای در حکمی طنز گونه و با شهادت اپوزسیون خارج نشین، مسولین طراز اول جمهوری اسلامی متهم به صدور دستور قتل مخالفان بی خطر خود میشوند.
در واکنش به این اقدام دولت آلمان، دکتر ولایتی (وزیر امور خارجه وقت ایران) در مرحلهی اول، سفیر آلمان را فرامیخواند و مراتب اعتراض خود را بیان میکند، متعاقب آن آلمان سفیر خود را از ایران خارج میکند و چهار دیپلمات ایرانی را از آلمان اخراج میکند. متقابلاً ایران هم سفیر خود را از آلمان فرا میخواند. اینجاست که تمام کشورهای اروپایی در اقدامی بی سابقه و البته شتاب زده، جهت تحت فشار قرار دادن ایران، تمام سفرای خود را از ایران خارج میکنند و متقابلاً ایران نیز سفرای خود در اروپا را فرا میخواند و این اوج شکل گیری بحرانی بیسابقه است که میتواند حتی پایههای حیات سیاسی یک کشور را نیز به خطر بیاندازد.
در اکثر قریب به اتفاق منابع لاتین، قضیه این دادگاه را تا همین جا ذکر کرده و هیچ اشارهای به ادامهی جریان و نحوه خاتمه یافتن آن نداشتهاند.
سیلی تاریخی به اروپا
یک ماه از صدور رأی گذشته و اردیبهشت 76 فرا رسیده. غرب و صهیونیسم حساب تمام کارها را کرده اند، همهی سفرای کشورهای اروپایی خارج از ایران مشغول استراحت هستند، یک بحران تمام عیار و فلج کننده! چشمها به "حسینهی امام خمینی" واقع در انتهای خیابان فلسطین در تهران است. معلمان به دیدار رهبر انقلاب رفته اند و البته اروپا منتظر است تا عقب نشینی طبیعی و ناگزیرانه بلندپایه ترین مقام ایران را بشنود.
رهبر حکیم انقلاب شروع به سخنرانی میکنند:
«همین آقایان اروپاییها؛ همینهایى که دیروز در لوکزامبورگ نشستند و ریشهایشان را همقد کردند و با هم حرف زدند و حکمت(!) صادر نمودند، دهها کشور دنیا را استعمار کردهاند. اگر استعمار و تضییع حقوق ملتها گناه است، این گناه فقط بر گردن همین دولتهایى است که نمایندگانشان دیروز نشستند و راجع به ایران حرف زدند که حقوق بشر را رعایت کند!»
بعد هم از پرکشته ترین دو جنگ جهانی که همینها با هم به وجود آوردند، سخن گفته و از کارخانههای سلاح شیمیایی در عراق که همین اروپاییها ساخته بودند. پشت تریبونی که همه منتظر عقب نشینی ایران بودند، یکی یکی جنایات اروپا را برشمرد، از بوسنی گرفته تا قانا، و دست آخر هم آب پاکی را رو دستشان میریزند:
«مگر کسى اهمیت مىدهد که اینها چه گفتهاند؟ البته دستگاه دولتى ما که بحمداللَّه مواضع بسیار خوبى در مقابل حرکتهاى زشت اینها داشته است، از حالا به بعد هم بایستى با کمال قدرت عمل کند و در مرحله اوّل، سفیر آلمان را فعلاً تا مدّتى نباید راه بدهد که به ایران بیاید. بقیه هم که مىخواهند به عنوان یک حرکت به اصطلاح آشتىجویانه برگردند، مانعى ندارد. خودشان رفتهاند، خودشان هم برمىگردند. دیدند که رفتنشان هیچ اهمیتى ندارد. اینها مىخواهند برگردند، مانعى ندارد؛ اما در رفتن سفراى ایران به کشورهاى آنها، هیچ عجلهاى نباید بشود. باید سرِ صبر و فرصت ببینند چه چیزى مصلحت است؛ هر چه که عزّت اسلامى اقتضا مىکند - همان طور که همیشه گفتهایم - همان گونه عمل کنند.»
«این نکته را، هم اروپاییها و هم دیگران بدانند. اروپا خیال نکند که ما به او احتیاج داریم؛ ابداً. ما به اروپا هیچ احتیاجى نداریم. ما کشور خودمان را مىتوانیم بدون اروپا هم اداره کنیم. حالا فرض کنید، اگر چهار قلم کالاى لوکس و تجمّلاتى از فلان جا مىآید، نیاید؛ چه اهمیتى دارد. آنچه که مورد نیاز ملت ماست، در داخل تولید مىشود و اگر هم چیزى باشد که ما لازم داشته باشیم، خیلى از کشورها هستند که صف کشیدهاند تا به ما بفروشند. چه نیازى به این چند دولت کشور اروپایى است که خیال مىکنند صاحب دنیا هستند؟!»
پس از این سخنرانی، سفرای اروپا یکی یکی و بهتدریج در آخرین مرحله نیز سفیر آلمان به ایران بازگشت تا این پایانی باشد بر ماجرای قهوه خانه میکونوس!
رهبر انقلاب اسلامی در سخنان راهبردی خود در دیدار اخیر با کارگزارن نظام و با تاکید بر اعتبار بینالمللی ایران به عنوان یکی از نقاط مثبت نظام، ضمن اشاره به این ماجرا اینچنین از این سیلی تاریخی یاد کردند:
«اعتبار بینالمللى. بنده موافق نیستم با این نظر که امروز وضع ما از لحاظ بینالمللى وضع منفى است؛ به هیچ وجه. گاهى این مسئله در بعضى از اظهارات شنیده میشود، گفته میشود. نخیر، امروز وضع ما از لحاظ بینالمللى بسیار خوب است. امروز جمهورى اسلامى در فضاى سیاست بینالمللى، به عنوان یک کشور محترم، اثرگذار، معتبر و متنفذ در دنیا شناخته شده است.
این عزت بینالمللى را که ناشى از عوامل خاص خودش است -حضور مردم، ایستادگى مردم، شعارهاى روشن و واضح انقلاب در دست و زبان مردم و مسئولین- فلان حرکت یک دولتى در یک گوشهى دنیا که حالا یک دهنکجىاى میکند، یک حرفى میزند، نمیتواند خدشهدار کند. این حرکتها همیشه بوده. بعضى خیال میکنند اگر امروز فلان دولت مستکبر، چه در اروپا، چه در غیر اروپا، نسبت به جمهورى اسلامى یک حرفى میزند، یک چیزى میگوید، یک اظهارنظرى میکند که اهانتآمیز به جمهورى اسلامى است، این معنایش تنزل رتبهى جمهورى اسلامى است؛ نه، اینها هر وقت توانستند، کردند.
آن زمانى هم که ما متأسفانه یک مقدارى در مقابل دشمن کوتاه مىآمدیم، از این کارها میکردند. اینجور نیست که ما حالا چون ایستادگى کردیم، چون استقامت به خرج دادیم، بگوییم اینها را سر لج آوردیم؛ نه. یک روزى در خطابههاى مسئولینمان مناقب آمریکا ذکر میشد؛ همان روزها رئیس جمهور وقت آمریکا با سبکسرى تمام، ایران را به عنوان محور شرارت معرفى کرد!
یک روزى یکى از دولتهاى اروپایى نسبت به جمهورى اسلامى اظهار علاقه و ارتباط و اینها میکرد؛ همان دولت سر قضیهى قهوهخانهى میکونوس دادگاه تشکیل داد، مسئولین درجهى یک کشور را در آن دادگاه متهم کرد! دولتهاى اروپایى با آنها همدست شدند، همهشان سفراى خود را از تهران فراخوانى کردند؛ اینها که یادمان نرفته. خواستند سیلى بزنند، البته سیلى سختترى خوردند. از همین حسینیه آنچنان سیلىاى خوردند که بعد تا مدتها دنبال علاجش بودند! هر وقت توانستند، آنها درصدد سیلى زدن برآمدند.»
نقل از رجانیوز
کلمات کلیدی: حسینیه/امام خمینی/سیلی/غرب/سیاست خارجی/میکونوس/
در جوار حوزه علمیه ما مدرسه ای قرار دارد که متعلق به وزارت آموزش و پرورش می باشد و سال ها است که به خاطر عدم استفاده به متروکه ای تبدیل شده است. از چهار سال پیش که من به این حوزه آمدم و حتی قبل از آن همیشه بحث بر سر این بود که قرار است این مدرسه از آموزش و پرورش خریداری و تبدیل به موسسه آموزشی و پژوهشی متعلق به حوزه گردد.
روزها گذشت و سال ها از پی هم آمد تا بالاخره در عرض یک سال اخیر مسئولان مترو این مدرسه را نشان کردند و خریدند؛ هم اکنون هم مشغول خاکبرداری هستند و طولی نخواهد کشید که هجوم قطارهای مترو در سحرگاهان نهیب نیمه شب بیل های مکانیکی را خواهد ربود.
آخر چرا ما پیشرفت را اولاً و بالذات برای پیشرفت می خواهیم؟!
اصلاً ملاک و مناط ما از پیشرفت چیست؟!
آیا معیار ما برای پیشرفت چیزی جز مدل پیشرفت لیبرالی مبتنی بر اصالة لذت است؟!
آخر چرا در تمام بزنگاه ها و دوراهی ها جسم را بر روح ترجیح می دهیم؟!
چرا دین باید در خدمت هنر قرار بگیرد ونه هنر در خدمت دین؟!
چرا باید مسئولان و متولیان حوزه چهار سال بلکه بیشتر اراده ای جدی برای تملک این مدرسه نداشته باشند؟! که اگر هم داشتند تازه این سئوال پیش می آمد که آیا آموزش و پرورش حاضر است به همین راحتی که این مدرسه را در اختیار مترو قرار داد، در اختیار حوزه هم قرار دهد؟!
و هزاران چرای بی پایان دیگر.............................................................................
من فکر می کنم هم خودمان کاهلیم و هم مسئولان اجرائی دغدغه جدی نسبت به مقوله فرهنگ ندارند. تازه بعد از ایجاد انگیزه فرهنگ را باید برای ایشان باز تعریف کرد. و نگرش صحیح هم نسبت به فرهنگ حاصل نمی شود مگر با تغییر در بنیادین در حوزه علوم انسانی و هنر؛ و ما به آن علوم انسانی نیاز داریم که در خدمت دین باشد و افتخارش به این باشد که مطابق با فطرت انسانی است.
ما فقط یاد گرفته ایم تا در مراسم و سالگردهای مختلف آمار بدهیم که مثلاً سال گذشته فلان قدر پروژه راه اندازی کرده ایم یا چقدر نسبت به قبل از انقلاب پیشرفت فیزیکی داشته ایم؛ یاد شهید رجائی بخیر در یکی از سالگردهای پیروزی انقلاب در جمع مردم رشت با بیان آمار و ارقام پیشرفت های فیزیکی قابل تأمل در همان یکی دو سال بعد از انقلاب نسبت به قبل از آن می گفت:
البته همه این ها وقتی ارزش دارد و اصلاً برای آن است که صدای امام به مردم برسد و ارزش ها و معارف اسلام و انقلاب نشر پیدا کند(اشاره به برق رسانی به روستاها). ولی ما چه کردیم دَم از شهید رجائی زدیم واندیشه اش را به پستو فرستادیم و طولی نکشید که تکنوکرات ها آمدند و علاوه بر اقتصاد و سیاست که بر فرهنگ ما هم سوار شدند؛ آن ها آمدند و با آمدن آن ها دیگر دنیا وسیله نبود بلکه بهترین و والاترین هدف شمرده شد.
این است که ما باید با سرعت بی نهایت به سمت و سوی الگوهای لیبرالیستی غرب حرکت کنیم در صورتی که هیچ وقت این فاصله بین ما و غرب کم نخواهد شد. پس ما همیشه عقب مانده و جهان سومی خواهیم ماند. چون معیارمان رسیدن به آرمان شهر و انسان آرمانی تعریف شده در گزاره های لیبرالیستی هستیم. به همین خاطر همیشه باید خودمان را ملامت کنیم که چرا مثلاً پاریس یا لندن و در بهترین وضعیت ژنو نیستیم!
کلمات کلیدی: فرهنگ/حوزه علمیه/مترو/
حتماً می دونید که فوتبال از قاره سبز وارد ایران شده و شنیده اید که این بازی پر طرفدار ساخته دست سیاست مداران انگلیسیه و هرجا که رد پای انگلیس باشه باید از مکرهای روباه صفتانه آن روباه پیر بر حذر بود. کافی است در شهرآورد(دربی) یا لوگوهای روزنامه ها و... کمی تأمل کنیم و از خود بپرسیم از این هیاهو چه کسانی سود میبرند؟!؟!؟!
متأسفانه فوتبال هم مانند خیلی از آداب و رسوم غربی و شرقی بدون اینکه بومی سازی شود و زوائد آن حذف شود وارد ایران شد.
در واقع همیشه بازیکنان کشورمان در زمین حریف(روباه پیر) توپ می زنند و تماشاچیان نیز در استادیوم حریف(روباه پیر) کف و سوت می زنند و هورا می کشند.
آری ما با قواعد آنان در صفحه شطرنجی که برایمان گسترانده ند حرکت می کنیم.
اما از فوتبال که بگذریم به هنر هفتم(سینما) می رسیم. سینما هم سوغات فرنگ است که همانند فوتبال وارد ایران شده است و متأسفانه دست اندرکاران سینما تخت گاز در جاده آرمان شهر خود یعنی هالیوود و بالیوود در حرکتند و سینما را تفرجگاهی تصور کرده اند که برای گذران اوقات فراغت به آن مراجعه می شود. به همین خاطر فیلم طنز می سازند برای طنز و فیلمنامه می نویسند برای فروش بیشتر.
البته بعضی هم واقعاً دغدغه دارند. به طور مثال خانم تهمینه میلانی با دغدغه فمینیسم. و در این میان من به شخصه فیلم هایی از قبیل فیلم های خانم میلانی را بیشتر می پسندم زیرا ایشان به سینما بسان تفرجگاه نمی نگرند و از دریچه سینما درصدد انتقال پیام است. هرچند این پیام از نظر عقل و اسلام غلط و اشتباه است. اما دیدن اینگونه فیلم ها حداقل ارزش نقد را دارند. چون دارای محتوی هستند هر چند آن محتوی ضعیف . پوچ باشد.اما در این میان اکثر مواقع که به سینما می روم احساس می کنم کارگردان دارد به شعورم توهین می کند زیرا این فیلم هیچ پیامی ندارد و فقط با استفاده از چند سوپر استار و یک فیلمنامه عشق و عاشقی سعی در فروش بیشتر دارد. به همین خاطر است که هر فیلمی که خارج از این قاعده ساخته شود از نظر من ارزشمند و قابل تقدیر است. هر چند انتظار من از سینما بالاتر از این است و سینما را ابزاری می دانم برای تبیین و صدور آرمان های انقلاب. متأسفانه بعد از گذشت 30 سال از انقلاب هنوز کارگردان و فیلمی که از تخصص و تعهد لازم و کافی برخوردار باشد سراغ ندارم.
هفته گذشته که به همت برو بچه های کافه حزب ا... برای تماشای فیلم پنالتی به فرهنگسرای رسانه رفته بودم تصور نمی کردم که کارگردان و تهیه کننده فیلم هم در جلسه حاضر هستند و جلسه نقدی هم برپاست. فیلم خوبی بود زیرا خارج از قاعده عشق و عاشقی و بحث ازدواج ساخته شده و دغدغه انقلاب و آرمان های امام در ساخت فیلم حس می شود. هرچند از نظر محتوی شاید خیلی هم قوی نباشد و حتی در یک پلان تعارض با اصول اسلام هم دیده می شود ولی از خود وجود دغدغه هم قابل تحسین و تقدیر است. در این فیلم خانم انسیه شاه حسینی به خوبی فوتبال را بهانه قرار داده و در قالب فوتبالی سعی کرده اند دوربین را به میان پا برهنگان ببرند، همان هایی که امام(قدس سره) در وصفشان فرمودند: حرکت نظام باید به سمت و سوی آن ها باشد.
به هر حال من روی هم رفته به این فیلم نمره 16 می دهم و آرزو می کنم که خانم شاه حسینی در کارهای بعدیشان از این هم موفق تر باشند. البته در این میان نباید از جایگاه مسئولان سینمایی در حمایت از فیلم سازان متعهد هم غافل شد. که متأسفانه این تغافل امروز در مسئولانم سینمایی به وضوح دیده می شود و سیل حمایت ها و امکانات به سوی فیلم های پوچ و در تعاند با ارزش های اسلامی روانه است.
کلمات کلیدی: پنالتی، انسیه شاه حسینی، فوتبال
بسمه تعالی
اصولأ نگرانی از آینده دغدغه همیشگی بشر در طول زندگی فردی و اجتماعی بوده است. اما حرکت نخبه گان که همچون ستاره در جامعه بشری جلوه نمایی کرده اند. از فردیت بسوی جمعیت بوده است. چرا که درد ایشان نه آینده خود بلکه بشریت، جامعه بشری، تفکر بشریت و تأثیر این تفکر بر مجمع انسانی بوده است. و این همان وجه تمایز ایشان با دیگر اقشار جامعه می باشد. بی شک نام دکتر علی شریعتی بر پهنای آسمان روشنگری و روشنفکری دینی جامعه ما بی بدیل و مانند همچون ستاره ای درخشان بر آسمان تاریک جهل آدمی خودنمایی کرده است. همو که درد انسان وامانده از عصر آهن را لمس و علاج آن مردمی که اباذر و بلال را شنیدند و نفهمیدند، ونرسیدند به آن مکتبی که فطرت انسانی انسان او را به سمت مبدأ هستی سوق داده است. فأقم وجهک للدین حنیفا فطرة الله التی فطر الناس علیها (رو بیاورید بسوی دین برگزیده ای که مطابق همان فطرة خدا گونه ای است که بر آن خلق شده اید.) و از حق نگذریم آندسته از روشنگرانی که برخاسته از دیار معرفتی ایی همچون شریعتی بوده اند. چقدر درست تشخیص داده اند و چه ضعیف و بی مایه دست به درمان زده اند. براستی که نقطه عطف جریان روشنگری دینی در این فصل رقم خورد. و آن حرکت عظیم رو به جلو را سیریقهقرایی تغییر داد. وه که چه زشت می نمایاند حرکت آندسته از کسانی که خویش را مدیون تفکر روشنگری دینی دانسته اند و در عین حال حرکت ضد دین را در زیر علم مظلومی همچون شریعتی آغاز نمودند.آندسته که برای رسیدن به آرزو وآمال خویش دم از او زدند ونیامده رفیق کاروان معرفت شدند. همانند کسانی که خود را فرزند خوانده های ام المومنین عائشه قرار دادند و اورا همچون ملعبه ای دست بدست دادند. و محارم اورا غریبه تر از غریبه قرار دادند.آری براستی که پیروز شدگان جمل موج سواران کاروان معرفت و اندیشه آنهایی بودند که فقط خود را دیدندو...بردند. ایشان یقینا از بزرگترین دشمنان شریعتی بحساب می آیند. چرا که هدف او را نشناختند و تنها و تنها و فقط و فقط نامی از او بر پهنای تاریخ قرار دادند. اما یاد مرد زمانی زنده است که آمال او بعد از او توسط پیروان بر حرکت مواج خویش ادامه داشته باشد. اما ایشان آمال شریعتی را، اسلام گرایی شریعتی را، به طبل مخالفت با منادیان حقیقی اسلام تفسیر کردند. و از ظن خویش یار او شدند. مثل ایشان مثل هماوردان روز فتنه (جنگ صفین)است. که در زیر پیراهن خونین خلیفه سوم و به نام او رسیدن به حکومت را التماس می کردند. آری بحران امروز روشنگری دینی ما این است که سینه چاکان آنرا افرادی تشکیل داده اند که همچون منطق ارسطویی در شریعتی توقف کردند و از او بعنوانچراغی برای رسیدن به منزلگاه معرفت استفاده نکردند. چرا که او معتقد بود:که شرقی منطقی فکر می کند و غربی دیالکتیکی، این است که زندگی غربی در حال حرکت و تغییر است و فکر میکند که همه چیز را می شود انتخاب کرد و میتوان از بین برد و انسان را قدرت تغییر دادن است.
براستی شریعتی را اینگونه باید سرود،شریعتی مرد دیروز، چراغ راه امروز و پله ای برای رسیدن به فردا چرا که از شریعتی هم باید گذشت اما راه شریعتی را نباید رها کرد
. چرا که تشنگان معرفت را منزلگاهانی است که هر منزل را مرادی می طلبد. و هر مریدی را عطشی از برایرسیدن به مقصدی دیگر که آن هم مقصد نهایی نیست.کلمات کلیدی: شریعتی/