در جوار حوزه علمیه ما مدرسه ای قرار دارد که متعلق به وزارت آموزش و پرورش می باشد و سال ها است که به خاطر عدم استفاده به متروکه ای تبدیل شده است. از چهار سال پیش که من به این حوزه آمدم و حتی قبل از آن همیشه بحث بر سر این بود که قرار است این مدرسه از آموزش و پرورش خریداری و تبدیل به موسسه آموزشی و پژوهشی متعلق به حوزه گردد.
روزها گذشت و سال ها از پی هم آمد تا بالاخره در عرض یک سال اخیر مسئولان مترو این مدرسه را نشان کردند و خریدند؛ هم اکنون هم مشغول خاکبرداری هستند و طولی نخواهد کشید که هجوم قطارهای مترو در سحرگاهان نهیب نیمه شب بیل های مکانیکی را خواهد ربود.
آخر چرا ما پیشرفت را اولاً و بالذات برای پیشرفت می خواهیم؟!
اصلاً ملاک و مناط ما از پیشرفت چیست؟!
آیا معیار ما برای پیشرفت چیزی جز مدل پیشرفت لیبرالی مبتنی بر اصالة لذت است؟!
آخر چرا در تمام بزنگاه ها و دوراهی ها جسم را بر روح ترجیح می دهیم؟!
چرا دین باید در خدمت هنر قرار بگیرد ونه هنر در خدمت دین؟!
چرا باید مسئولان و متولیان حوزه چهار سال بلکه بیشتر اراده ای جدی برای تملک این مدرسه نداشته باشند؟! که اگر هم داشتند تازه این سئوال پیش می آمد که آیا آموزش و پرورش حاضر است به همین راحتی که این مدرسه را در اختیار مترو قرار داد، در اختیار حوزه هم قرار دهد؟!
و هزاران چرای بی پایان دیگر.............................................................................
من فکر می کنم هم خودمان کاهلیم و هم مسئولان اجرائی دغدغه جدی نسبت به مقوله فرهنگ ندارند. تازه بعد از ایجاد انگیزه فرهنگ را باید برای ایشان باز تعریف کرد. و نگرش صحیح هم نسبت به فرهنگ حاصل نمی شود مگر با تغییر در بنیادین در حوزه علوم انسانی و هنر؛ و ما به آن علوم انسانی نیاز داریم که در خدمت دین باشد و افتخارش به این باشد که مطابق با فطرت انسانی است.
ما فقط یاد گرفته ایم تا در مراسم و سالگردهای مختلف آمار بدهیم که مثلاً سال گذشته فلان قدر پروژه راه اندازی کرده ایم یا چقدر نسبت به قبل از انقلاب پیشرفت فیزیکی داشته ایم؛ یاد شهید رجائی بخیر در یکی از سالگردهای پیروزی انقلاب در جمع مردم رشت با بیان آمار و ارقام پیشرفت های فیزیکی قابل تأمل در همان یکی دو سال بعد از انقلاب نسبت به قبل از آن می گفت:
البته همه این ها وقتی ارزش دارد و اصلاً برای آن است که صدای امام به مردم برسد و ارزش ها و معارف اسلام و انقلاب نشر پیدا کند(اشاره به برق رسانی به روستاها). ولی ما چه کردیم دَم از شهید رجائی زدیم واندیشه اش را به پستو فرستادیم و طولی نکشید که تکنوکرات ها آمدند و علاوه بر اقتصاد و سیاست که بر فرهنگ ما هم سوار شدند؛ آن ها آمدند و با آمدن آن ها دیگر دنیا وسیله نبود بلکه بهترین و والاترین هدف شمرده شد.
این است که ما باید با سرعت بی نهایت به سمت و سوی الگوهای لیبرالیستی غرب حرکت کنیم در صورتی که هیچ وقت این فاصله بین ما و غرب کم نخواهد شد. پس ما همیشه عقب مانده و جهان سومی خواهیم ماند. چون معیارمان رسیدن به آرمان شهر و انسان آرمانی تعریف شده در گزاره های لیبرالیستی هستیم. به همین خاطر همیشه باید خودمان را ملامت کنیم که چرا مثلاً پاریس یا لندن و در بهترین وضعیت ژنو نیستیم!
کلمات کلیدی: فرهنگ/حوزه علمیه/مترو/